Weblog Commenting and Trackback by HaloScan.com

Sunday, January 29, 2006

 
گفته بودی ، فردا
پشت این پنجره ها ، غنچه ای می شکفد
و کسی می آید ، روشنی می آرد
و کنون دیری است که من پشت این پنجره ها
بیدارم ، لیکن اینجا حتی بوته خاری نیست
من دگر می دانم ، خانه ام تاریک است
پشت این پنجره ها دیواری است
و همیشه بی تو ، آسمان بارانی ست
زیبا پیر هادی
پ.ن پشت این پنجره های بسته نامهربون ، برام از خوبی و از شادی بخون

Saturday, January 28, 2006

 
...آنگاه يوسف از آنکه باعث نجاتش شده بود درخواست کرد که مرا نزد شاه ياد کند
در آن حال شيطان ياد خدا را از نظرش برد و " به خلق متوسل شد " بدين سبب
چندين سال ديگر در زندان محبوس ماند " در صورتيکه اگر به شاه متوسل نمي شد
بیش از چند روز زندان نمی ماند
سوره یوسف آیه 42

Wednesday, January 25, 2006

 
یک سال هم بزرگتر شدم ، باورش سخته که بیست و هشت ساله شدم ها ، این عمر عجب
میگذرد...ممنون که روز تولدم یادتون بود و تبریک گفتید
دوست دارم از علی اینجا تشکر کنم چون میدونم وبلاگ ام رو میخونه ، هر سال روز تولدم
یادش میمونه و برام هدیه میگیره ، استاد عشق (خاطرات و زندگی دکتر حسابی) و یک کتاب
شعر از فریدون مشیری ...خیلی ممنونتم ، آرزو میکنم همیشه سلامت و موفق باشی در همه
عرصه های زندگیت
اما بهترین هدیه تولد امسالم ، روز تولدم که اومدم خونه ، کمی خسته بودم روی تخت ام دراز کشیدم کمی خستگیم در بره
خواهرزاده 3 ساله ام ، فکر میکرد من خوابم آهسته اومد صورتم و بوسید ... چقدر کیف کردم
چقدر این بچه مهربون و دوست داشتنیه ...واقعن بهترین هدیه همین بود ..خدا همیشه و همه جا حافظش باشه
این روزها کارم کمی بیشتر شده و دیرتر میام خونه ، قسمتی از مشکلات کاریم حل شد ، استرس کاریم کمی کم شد ولی کلن من آدم همیشه نگرانی ام برای خودم استرس ایجاد میکنم ... با اینکه کارم بیشتر شده
و لی بازم این یکنواختی هر روزه آزارم میده
این هفته که نمیشه ولی هفته آینده خیلی دوست دارم برم تلکابین توچال ، کوه ها پر از برف شده ، باید
مناظر خیلی زیبایی باشه ، خدا رو چه دیدی شاید کاپشن قرمزه رو هم اونجا دیدم
هوای تهران این روزها فوق العاده است ، زیاد سرد نیست و بارون میاد ...دوست داری فقط نفس
عمیق بکشی ...پشت سر هم ...پشت سر هم

این هم از کتاب شعر فریدون مشیری که هدیه گرفتم

قطره ها چشم انتظار هم اند
چون بهم پیوست جان ها ، بی غم اند
هر حبابی ، دیده ای در جستجو ست
چون رسد هر قطره ، گوید : دوست ! دوست...
می کنند از عشق هم قالب تهی
ای خوشا با مهرورزان همرهی
ای خوشا با مهرورزان همرهی

Wednesday, January 18, 2006

 
چقددر حیفه که دیگه نمیتونم اونو نقاشی کنم
نقاشی های زیبای تصورم
شبها به هنگام خواب ، نغمه های زیبای زندگی
دیگه نمی شنوم
کسانی اونها رو از من گرفتند؟؟؟
نمی دونم
پس چی شدن ؟
مزاحمتی برای کسی نداشت
جایی رو برای کسی تنگ نکرده بود
جز امید و آرامشی که برای من به همراه داشت
تصورات سبز باهم بودن ، خندیدن ، صعود کردن ، حرکت ، حمله به قله مثل کوهنوردها
امید ، انگیزه ، خواستن ، مبارزه ...در کل معنا داشتن...شاد از اینکه هستم
تا صبح بشه چه خواب شیرین و راحتی بود با نقاشی های زیبای تصورم
صبح به سرعت از جا بلند شدن ، حرکت و حرکت ...تا رنگ کنم
قسمتی حتی کوچک و کم از طرح کشیده شده ی شب
مداد ام رو گم کردم ، تا شب هنگام باز نقاشی کنم تصورات سبز زیبای زندگی رو
و مداد رنگی هام رو تا رنگ آمیزی کنم نقش های کشیده شده شب رو
چقدر حیفه
.............
پ . ن . این مطلب رو چند روزه نوشتم ولی ثبتش نکرده بودم ...اون موقع
فکر میکردم خیلی سخته پیدا کردن مداد و مداد رنگی هام، ولی الان فکر میکنم
میشه که پیداشون کنم فقط کافی کمی همت کنم و جستجو شون کنم ...امیدوارم این
حس الان ام پایدار تر از حس چند روز قبلم باشه

Thursday, January 12, 2006

 
ای کاش
آن کوچه را دوباره ببینم
آنجا که ناگهان
یک روز نام کوچکم از دستم
افتاد
ولا به لای خاطره ها گم شد

آنجا که
یک کودک غریبه
با چشم های کودکی من نشسته است
از دور
لبخند او چقدر شبیه من است

آه ، ای شباهت دور
ای چشم های مغرور
این روزها که جرئت دیوانگی ام کم است
بگذار دست کم
گاهی تو را به خواب ببینم
بگذار در خیال تو باشم
بگذار
بگذریم

این روزها
خیلی برای گریه دلم تنگ است

قیصر امین پور

Wednesday, January 11, 2006

 
آنها به آنچه بودند اعتراض نداشتند ، اما به آنچه می توانستند باشند می اندیشیدند

برای هر آدمی سرنوشت و داستان زندگی وجود داره مخصوص به خودش ، شباهت
وجود داره ولی یکی نیست ، تفاوت هاش هزاران برابر شباهت هاش هستش...

هیچ چیز مانند اراده به پرواز ، پریدن را آسان نمی کند

و چقدر انتخاب های آدمها در بوجود اومدن این سرنوشت ها وداستانهای زندگی
تاثیر گذار و پر رنگ هستن...حتمن تو هم مثل من همیشه به انتخاب های زندگیت
فکر میکنی ...که اگه این انتخاب رو نمیکردم ،هرگز اینجا نبودم که الان هستم و
اگه انتخاب دیگه ای می کردم پس الان چی و کجا بودم ؟

زندگی را با کوه ، آسمان ،هدف، ایمان و عشق پر باید کرد یا باید خالی و پوک و
نا قابل نگهش داشت و نام زندگی را از روی آن برداشت

و اینکه نمیتونیم نقش امکانات رو در انتخاب هامون حذف کنیم...ساعت نه ، یک
روز تعطیل که بارش برف هم شروع شده ، من چرا از هشت صبح بیدارم ...وهمینطور که به پرده زرد رنگ جدیدم که وقتی نور بهش میتابه خیلی دوستش دارم نگاه میکنم ، دارم به انتخابهای گذشته و آینده
ام فکر میکنم ...؟
همیشه انتخابهاتون بهترین باشه ...عید قربان هم مبارکتون

Thursday, January 05, 2006

 
برای سپاس از نیم قرن زندگی و از خود گذشتگی
برای سپاس از کسی که با خنده هامون شادمان شده و خندیده و با گریه هامون
غمین شده و گریسته
برای سپاس از کسی که وقتی که دیگه خیلی داغونی...تنها موجودیه که دوست
داری پیشت باشه وبا حرفهاش آرومت کنه و آرومت میکنه
برای سپاس از کسی که تا کم میشی یا تا زیاد میشی ...اون اولین نفریه که میفهمه
برای سپاس از کسی که همیشه دعا هاش بدرقه راهته و چشم هاش همیشه منتظرت
برای سپاس از کسی که خالصانه دوستت داره
برای سپاس از کسی که از بدو تولد ..خود آگاه و نا خود آگاه باعث رنجشش شدم
برای سپاس از کسی که از تمام وجودش برای خوشبختی و موفقیتم مایه گذاشته و میگذاره
برای سپاس از کسی که مثل و جانشینی نداره
برای سپاس از...دریای مهر و محبت
پنجاه شاخه گل رز قرمز علی ...عطر من ... روسریی که خواهرم گرفته
و کیک و شامی که پدرم تدارک دیده... خیلی خیلی خجل و ناچیز اند...
عزیز ترین ، عطرآگین باد و بماناد فضای امروز خانه مان
و فضای خانه مان ، همیشه ، در چنین روزی که روز عزیز ولادت پر برکت شماست
مادرم ...از صمیم قلب دوستت دارم و تولدت مبارک

Wednesday, January 04, 2006

 
بار دیگر ، شهری که دوست می داشتم
هنوز کتاب رو که میخونم ، بعضی از جملات را آغشته با رنگ ماژیک فسفری میبینم
...
ژرف ترین پاک روبی ها پیمانی ست با باد .بگذار باد بروبد
بگذار رستنی ها به دست خویش برویند
از تمام دروازه ها آن را باز بگذار که دروازه بانی ندارد و یک طرفه
است به سوی درون
از تمام خنده ها آن را بستای که جانشین گریستن شده است
از دل دریا صدای پاروی کهنه و شکاف خورده ای را می شنوم
می شنوم که قایقران ،شمال را می خواند
می بینم که تو را چون ماهی هفت رنگ از دریا بیرون کشیده است
صوت قایقران ، صوت باد شمال است ، باد تیز تک قایق شکن شمال
هیچ کس در دریا نیست
کسی خواهد آمد
به این بیندیش
هیچ پیامی آخرین پیام نیست و هیچ عابری آخرین عابر
کسی مانده است که خواهد آمد .باور کن
کسی که امکان آمدن را زنده نگه می دارد
....
کم دوستتون ندارم

This page is powered by Blogger. Isn't yours?