Weblog Commenting and Trackback by HaloScan.com

Saturday, April 29, 2006

 

سبزام

امروز که حالم خوبه و رو فرمم بهتره که بنویسم ، فردا شاید رو مود نباشم ، این چند روزه تهران هوای خیلی خیلی عالی
داره ، مدام بارندگی هست و هوا کلی خنک شده ، از اون هوا هایی که دوست داری بری قدم بزنی و نفس عمیق بکشی
.جمعه ای تو همین هوا رفتیم نزدیک پارک جمشیدیه ، شهر کتاب نیاوران و دار آباد ، هوای دلچسبی بود
آقا کتاب بادبادک باز رو ندارین ؟
نه آقا متاسفانه تموم کردیم
اینم از کتاب بادبادک باز که پیشنهاد خریدنش رو گرفته بودم تا بخونم ، اشکالی نداره از نمایشگاه کتاب میگیرمش ،چون
احتمالن باید نمایشگاه کتاب برم
از میدان نیاوران که به سمت دار آباد میری ، بعد از کاخ نیاوران و اون دست خیابون یک کافی شاپ بود که تا حالا ندیده بودمش با معماری خیلی زیبا ، از اون معماری هایی که دوست دارم ، شبیه رستوران مهندس (دهکده) بود انتهای خیابون گیشا ، پس بازم یادش بخیر
یکی و دوتا فیلم خوب این روزها رو اکرانه ، رفتنش خالی از لطف نیست ولی هنوز حس رفتن و فیلم ها رو دیدن رو ندارم ، آخه تنها سینما رفتن آخره حس و حاله ، میفهمید که ؟ازدواج به سبک ایرانی ساخته آقای فتحی که یک فیلم کمدی هستش و یک تکه نان ساخته کمال تبریزی باگریم جدید و جالب رضا کیانیان
الان هم که دارم این پست رو تایپ میکنم دارم آهنگهای نانسی عجرم رو گوش میکنم ، خیلی ازآهنگ هاش خوشم میاد ، خودش
هم با نمکه هااااااااااا
در کل امروز سبز ام

Thursday, April 20, 2006

 

این روز ها

این روزها آشفتم به خاطر مشکلات کارم
این روزها.. هممممممم ..کمی حسودم
این روزها خیلی نگرانم و اضطراب دارم
این روزها ..نه.. همه ی روزها... دوست ندارم از رقبا عقب بیفتم
این روزها ..یعنی امروز تیمم قهرمان میشه ؟ استادیوم دوست دارم برم
این روزها هوای حوصله کمی تا قسمتی ابری شده...
این روزها...گاهی...کلودیو پوکساید
.
.
.
مرا باز کن مثل یک در به روی هبوط گلابی در این عصر معراج پولاد
مرا خواب کن زیر یک شاخه ، دور از شب اصطکاک فلزات
اگر کاشف معدن صبح اومد ، صدا کن مرا
و من ، در طلوع گل یاسی ، از پشت انگشت های تو ، بیدار خواهم شد.

Thursday, April 13, 2006

 

روزها می آیند و می روند ، ساعتها به کندی طی میشن ولی روزها خیلی زود گذر می کنند
روزهای عجیبی است ، دستم یخ زده ...خودکار ذهنم برای نوشتن خشک شده.
یک ماه هم از سال جدید گذر کرد...بنویسم...بنویسم ....مثل سلطان برگردم و بنویسم
از خودم نمیگم ...ولی تو تعطیلات عید ، یک فیلمی دیدم که فوق العاده بهم چسبید ، خیلی
دوستش داشتم ، پشت پرده مه اثر پرویز شیخ طاری با بازی جهانگیر الماسی و رزیتا غفاری
و یک پسر بچه کر و لال ... بعد از دیدن فیلم ، گشتیم و نقدهای فیلم رو پیدا کردیم ، تو هفت
یا هشت مورد کاندیدای گرفتن جایزه از جشنواره فیلم فجر بوده ولی متا سفانه فقط هجده میلیون
تو گیشه فروش داشته ... بازی ها فوق العاده اند مخصوصا بازی پسر کر و لال فکر کنم اسمش
شیخ اسلامی بود که دیپلم افتخار رو هم گرفت ...فیلم فوق العاده تا ثیر گذار ه ... حتمن گیر بیارید
و فیلم رو ببینید ... تو تعطیلات عید سری هم به شهر کتاب نیاوران زدم که تا حالا نرفته بودم ،
اونجا هم به نظرم خیلی زیبا و جالب اومد از بقیه شهر کتابهای تو تهران بیشتر خوشم اومد ...
دیگه تو عید از چیزهایی که لذت بردم ، کاری بود از استاد لطفی که از پسر خاله گرفتم و گوش دادم
اسم آلبوم خموشانه است ...کنسرتی هزار و پانصد نفره تو پاریس هستش یک روز هم با علی رفتیم
لواسان ، یک خانه ویلایی دو سال پیش کار کرده بودم که دوست داشتم تموم
شدش رو ببینم ...ویلایی که طراحی عجیبی داره چون همه جاش از منحنی استفاده شده ..تقریبن هشتاد
درصد کار رو تموم کرده بودیم که به خاطر بی پولی کارفرما کار رو ما تموم نکردیم ...ولی خوشم نیومد
کار قشنگی نشده بود
دلم به سفر رفتن میخواد ولی همسفری نیست
به قول یک دوست قدیمی ...یک پست نوشتم از هیچی ...

تویی بهانه آن ابرها که می گریند
بیا که صاف شود این هوای بارانی

پ.ن با توجه به کامنتها فکر کنم باید منم انگلیسی مینوشتم ...بابا انگلیسی ها

This page is powered by Blogger. Isn't yours?