Weblog Commenting and Trackback by HaloScan.com

Tuesday, February 27, 2007

 

اینجا هوا خیلی سرد شده
اینجا همه چی فریز شده یعنی یخ زده
از بس که اینجا سرد و تاریک ه
نه تاریک نیست ،ظلمات شده
ظلمات میدونی یعنی چی؟
من نا شکر ام ،راسته
تو اصلن نمیتونی منو بفهمی چون جای من نیستی
یک دوستی میگفت تا آدمها جای هم نباشن که هیچوقت نیستن ،نمیتونن حال هم رو بفهمن،این جملت رو امروز با همه وجود میفهمم
آره ،من کم ظرفیتم
دست از سرم چرا بر نمی دارین ، بذازین به حال خودم باشم ،احساس خفگی درمونی هم داره ؟
هذیون میگم ؟
هذیون رو دیکته اش رو درست نوشتم ؟اصلن مهم نیست
دیوانه ام ،درست فهمیدی جنون دارم
خسته میدونی چیه ؟ من خسته ام ،کاش خستگیم با خواب رفع می شد
چه کردم با خودم ،به به، حال میکنم انقدر خل بازی دز آوردم تو این زندگی
فرصت سوز بیستی ام،بیست
من این روزها عادی نیستم
عادی نیستم
نمیدونم خوبه که نیستی تو این زندگی یا بد
خوبه که نیستی چون جز سختی و احساس های بالا چیزی ندارم که باهات شریک شم
ولی بهت این روزها خیلی احتیاج داشتم

Thursday, February 22, 2007

 

پر کن پیاله را
کاین آب آتشین
دیریست ره به حال خرابم نمی برد
...
هان ای عقاب عشق
از اوج قله های مه آلود دور دست
پرواز کن به دشت غم انگیز عمر من
آنجا ببر مراکه شرابم نمی برد
آن بی ستاره ام که عقابم نمی برد
...
در راه زندگی
با این همه تلاش و تمنا و تشنگی
با اینکه ناله می کشم از دل که
آب..آب
دیگر فریب هم به سرابم نمی برد
...
پر کن پیاله را
فریدون مشیری

Friday, February 16, 2007

 

پراکنده از روزی بارونی


مهندس تو باید آدمت رو اون ور پیدا کنی ،اینجا نیست - ساکتم ،شاید،اونور، اینور
- ساز میزنی؟
- کم ،ببین ناخنم رو دیروز گرفتم ،دوست دارم سازم رو هدیه بدم
اینجا چقدر فضا و آدم ها خاص اند ،من بارها از جلوی اینجا رد شدم ولی چیزی اینجا نخوردم
از پنجره میرم حیاط رو ببینم
- خدا میدونه که من چقدر این جور امارت های قدیمی رو دوست دارم ،حیاط بزرگ با یک حوض بزرگ و مجسمه هایی که فواره اند ولی الان حوض گلخانه شده ،درخت های بلند و سنگ فرش ،بارون هم هست
...

- چتر گرفتی مهندس
- آره ، ولی عادت ندارم به چتر و یا کلاه ،نمیدونم امروز چرا چتر برداشتم
- پس چتر رو ببند
- دقت کن ببین کادو ،،گل و عروسکها رو میبینی
- امروز ولن تاینه خب
- آره ولن تاین
- منم دیشب از راه دور برام هدیه رسیده بود
میخندم ، لبخند میزنم ،این لبخنده تلخه ، چون این روز برام پر ازخالی خالِیه،زیر بارون خیس ام و چتر به دست،من کسی رو ندارم برای کادو دادن و گرفتن ولی بارون رو مدتها بود لمس نمی کردم ولذتش رو نمی بردم حتی به سرما خوردکی بعدش هم می ارزید
- شما خودتون رو دست کم میگیرید
آنچه ضعیف ترین و متحیر ترین عنصر وجود شما به نظر می آید ،قوی ترین و مصمم ترین عنصر است
آرش خان این صحبت ها در مورد شما هم هست ،تویی که وبلاگت رو پاک کردی و مثل منی
- اوه، کی پا بده دوباره این مسیر رو پیاده روی کنی
- شیر رو تو فنجون بریز و یک قاشق شکر بهش اضافه کن و بخور ،ببین چه طعمی داره
خب فضا انرژی داشت که گرفتم ، بارون لذتی نهفته داشت که لمس کردم و شیر وشکر طعمی لذت بخش که چشیدم
پردهای که بر چشم کشیده شده است با همان دستی که آن را بافته است برداشته میشود
و آن گلی که گوش شما را پر کرده با همان انگشتانی که آن را یرشته اند سوراخ میشوند
و شما خواهید دید
و شما خواهید شنید
ممنونم
وباز هم ممنونم

Friday, February 09, 2007

 

ساحل آرامش


لباس های ورزشیم رو بپوشم ،امتی پلیر علی رو هم بردارم ،صبح زود یک روز تعطیل و خلوت یا شاید هم آخر شب
ماشین رو بردارم برم پارک لاله ، نزدیک عید شده و هوا دیگه سردی الان رو هم نخواهد داشت و من آرومم
شروع میکنم به دویدن ، آخ این پارک برای من کلی خاطره داره آخه شش ماه اونجا کار عمرانی کردیم
به دویدن ادامه میدم ،کمی عرق میکنم ،فکرش رو بکن هوای نزدیک عیده و نسیمی که این موقع صبح به
صورتت میخوره ،چه حالی داره،کمی که از نفس افتادم ،آروم تر پیاده راه میرم ،من آرومم ،استرس ندارم
به یک ماه قبل کمی فکر میکنم ، چه روزهای پر تنشی بودن ، کلی فشار و استرس تحمل کردم ،لبخندی میزنم
خدا رو شکر میکنم که به خوبی و اونطور که میخواستم ازشون گذر کردم
حیف نیست بهتره کمی نفس عمیق بکشم آخه هوا فوق العاده است
...
حالا دیگه بهار اومده و تعطیلات شده ، ماشین رو برداریم بریم
کجا ؟
ویلای عمه خانوم
میدونی آخه خیلی آرومم ،همه چیز خوب پیش رفت
ویلای عمه خانوم کجاست؟
رامسر
فکرش رو بکن ساعتها میشه تو ساحل نشست و دریا رو تماشا کرد و نسیم دریا صورتت رو نوازش کنه ،من لبخند میزنم و فکر میکنم
اگه خدا بخواد تا دو ماه دیگه یک سفر هیجان انگیز دارم به ینگه دنیا
بازم بگم ؟
آخه من آروم خواهم بود، این روزها به بهترین شکل گذر خواهند کرد
...
آدم می ترسد،خسته می شود،می برد،غمگین می شود،عاشق می شود،
گریه می کند، دردش می گیرد تا ادم باشد،سنگ نباشد،صخره نباشد،چوب نباشد،
حادثه از زنده ماندن است که می آید

This page is powered by Blogger. Isn't yours?