Weblog Commenting and Trackback by HaloScan.com

Saturday, March 24, 2007

 
بهار بی رخ گلرنگ تو چه کار آید - مرا یک آمدنت به که ده بهار آید


پ.ن : بلیط ام رو برای اوایل اردیبهشت گرفتم
عکس بازم از ابوظبی

Sunday, March 18, 2007

 
سال هشتاد و پنج هم روزهای آخرش رسید ، هر طور هم که میگذره ولی قبول میکنید خیلی زود میگذره ، مثل همون چشم بهم زدن ، سال خوبی نداشتم ، خوشحالم که داره تموم میشه ، سالی پر از سختی ها و دردسرها همراه با بدشانسی و اشتباهات خودم ،سالی که باز تنهاییم پر نشد ولی به قول یک دوستی ، جاش تجربه های ارزشمندی هم کسب کردم که امیدوارم بتونم ازشون درست استفاده کنم و بهره شو ببرم
امسال بر خلاف هر سال از شلوغی ها و های و هوی ها شب عید هم خوشم نمیاد ، خلوت و آرامش رو بهش ترجیح میدم ، این چند روزه همش تو خیابونها از این آژانس مسافرتی به اون یکی میرم برای خریدن بلیط آمریکا ولی هنوز موفق نشدم ، یک روزهایی که کم سن و سال تر بودم ،فکر میکردم چقدر لذت داره آدم بره تو این آژانسهای شیک و بزرگ و وقتی ازش بپرسن کارتون ؟ بگه قسمت فروش بلیط های پرواز خارجی ولی این چند روزه بیش از ده تا از این آژانسها رفتم و لذتی نبردم ! میدونی شاید این راسته که رویای هر چیزی لذت بخش تر از رسیدن به اون چیزها است ..فقط امیدوارم در مورد رسیدن آدمها ..این صدق نکنه
پرواززیاد هست ، فقط فاصله بین دو پرواز کمتر از دو ساعت اند و ریسکش بالا است اگه پرواز اول با تاخیر بره پرواز دوم رو از دست میدم ولی پدر علی (دوستم که در آمریکا است) بهم گفت ما هم با همین پروازها رفتیم و مشکلی پیش نیومد ...حالا فردا دیگه باید بلیط رو بگیرم ...
برای بهاریه ،یک مطلب کوچیک با حال و هوای خودم از گلشیفته فراهانی خوندم که مینویسم ، سال خوبی برای تک تکتون آرزو میکنم و به شدت امید دارم سال جدید برای خودم و امیدوارم شما دوستان ،جزو بهترین سالهای زندگیمون باشه ..

همه آن سالها

عید آن سالها
عید آن سالها که ده تومانی و بیست تومانی هنوز معنی خودش را می داشت و دویست تومانی بهترین اسکناس دنیا بود
عید آن سالها که موی پدر سپید نبود
پدر از بد روزگار غمگین نبود
عید آن سالها حاجی فیروز ها نه برای نان شب عید که برای شادمانی کودکان در کوچه ها می نواختند
عید آن سالها که نوروز هیچ نبود جز خبر تولد بهار
خبر شادمانی ها و رقص و پایکوبی ها
عید آن سالها
آخ عید آن سالها
یادش بخیر


Monday, March 12, 2007

 

به آرامی آغاز به مردن می کنی

به آرامی آغاز به مردن می کنی
اگر سفر نکنی
، اگر چیزی نخوانی
اگر به اصوات زندگی گوش ندهی
اگر از خودت قدردانی نکنی
.
به آرامی آغاز به مردن میکنی
زمانیکه خودباوری را در خودت بکشی
وقتی نگذاری دیگران به تو کمک کنند

به آرامی آغاز به مردن میکنی
اگر برده عادات خود شوی،
اگرهمیشه از یک راه تکراری بروی
اگر روزمرگی را تغییر ندهی
اگر رنگهای متفاوت به تن نکنی،
یا اگر با افراد ناشناس صحبت نکنی

تو به آرامی آغاز به مردن میکنی
اگر از شور وحرارت
از احساسات سرکش،
و از چیزهایی که چشمانت را به درخشش وا میدارند
و ضربان قلبت را تندترمی کنند،
دوری کنی
...
تو به آرامی آغاز به مردن میکنی
اگر هنگامیکه با شغلت، یا عشقت شاد نیستی، آنرا عوض نکنی
اگر برای مطمئن در نامطمئن خطر نکنی
اگر ورای رویاها نروی،
اگر به خودت اجازه ندهی
که حداقل یکبار در تمام زندگیت
ورای مصلحت اندیشی بروی
....
امروز زندگی را آغاز کن
!
امروز مخاطره کن
!
امروز کاری بکن
!
نگذار که به آرامی بمیری
...
شادی را فراموش نکن
!
Pablo Neruda
این رو اینجا خوندم ،خیلی خوشم اومد




Thursday, March 08, 2007

 
کاش رو طاقچه دلت آینه و شمعدون میشدم
تو دشت ابری چشمهات ، یک قطره بارون میشدم
کاش که میشد یک دشت گل برات لالایی بخونم
یک آسمون نرگس و یاس تو باغ دستات بشونم
...
این روزها یک حال و هوای منحصر به خودم رو دارم ،دوست دارم زیبایی های زندگی رو که میبینم ،بتونم لمس کنم ولی نمیتونم ،دوست دارم شادی مادرم رو از چشمهاش بخونم ولی چشمهاش نمیخنده ،دلم میگیره ولی کاری ازم بر نمیاد،فقط این رو میدونم هیچکس مادر نمیشه ،هیچکس ...روز زن واین همه حواشی ،اعتراض،اسارت ،شجاعت قابل تحسین ،هشتم مارس نمیدونم چرا روز زن شده ،مبارکتون...میم مثل ملاقلی پور،ساده ،زود و ناگهانی ،رفت،شعر بالارو از آخرین فیلمش انتخاب کردم ..،دم دمای عیده ولی من حال و هواش رو ندارم ،بر خلاف همیشه ،چرا؟من عید رو دوست داشتم ولی حالا..انقدر تلخ نیستم که نوشته هام تلخه ،من باید عوض کنم باید تغییر بدم ،من این کار رو میکنم و چشمهای خندان عزیزام رو میبینم و زیبایی ها رو لمس میکنم ،این بایده ،باید

This page is powered by Blogger. Isn't yours?