Weblog Commenting and Trackback by HaloScan.com

Friday, February 16, 2007

 

پراکنده از روزی بارونی


مهندس تو باید آدمت رو اون ور پیدا کنی ،اینجا نیست - ساکتم ،شاید،اونور، اینور
- ساز میزنی؟
- کم ،ببین ناخنم رو دیروز گرفتم ،دوست دارم سازم رو هدیه بدم
اینجا چقدر فضا و آدم ها خاص اند ،من بارها از جلوی اینجا رد شدم ولی چیزی اینجا نخوردم
از پنجره میرم حیاط رو ببینم
- خدا میدونه که من چقدر این جور امارت های قدیمی رو دوست دارم ،حیاط بزرگ با یک حوض بزرگ و مجسمه هایی که فواره اند ولی الان حوض گلخانه شده ،درخت های بلند و سنگ فرش ،بارون هم هست
...

- چتر گرفتی مهندس
- آره ، ولی عادت ندارم به چتر و یا کلاه ،نمیدونم امروز چرا چتر برداشتم
- پس چتر رو ببند
- دقت کن ببین کادو ،،گل و عروسکها رو میبینی
- امروز ولن تاینه خب
- آره ولن تاین
- منم دیشب از راه دور برام هدیه رسیده بود
میخندم ، لبخند میزنم ،این لبخنده تلخه ، چون این روز برام پر ازخالی خالِیه،زیر بارون خیس ام و چتر به دست،من کسی رو ندارم برای کادو دادن و گرفتن ولی بارون رو مدتها بود لمس نمی کردم ولذتش رو نمی بردم حتی به سرما خوردکی بعدش هم می ارزید
- شما خودتون رو دست کم میگیرید
آنچه ضعیف ترین و متحیر ترین عنصر وجود شما به نظر می آید ،قوی ترین و مصمم ترین عنصر است
آرش خان این صحبت ها در مورد شما هم هست ،تویی که وبلاگت رو پاک کردی و مثل منی
- اوه، کی پا بده دوباره این مسیر رو پیاده روی کنی
- شیر رو تو فنجون بریز و یک قاشق شکر بهش اضافه کن و بخور ،ببین چه طعمی داره
خب فضا انرژی داشت که گرفتم ، بارون لذتی نهفته داشت که لمس کردم و شیر وشکر طعمی لذت بخش که چشیدم
پردهای که بر چشم کشیده شده است با همان دستی که آن را بافته است برداشته میشود
و آن گلی که گوش شما را پر کرده با همان انگشتانی که آن را یرشته اند سوراخ میشوند
و شما خواهید دید
و شما خواهید شنید
ممنونم
وباز هم ممنونم





<< Home

This page is powered by Blogger. Isn't yours?