Weblog Commenting and Trackback by HaloScan.com

Friday, December 23, 2005

 

اَن چیزها که وامیداردت باشی..

بارون نم نم داره میاد....چقدر از بوی خاکه بارون زده و این نم بارون خوشم میاد بعد از اون هوای غیر قابل تنفس ، این هوا چقدر میچسبه ...من رو یاد روزهایی انداخت که تو کارگاه تو لواسان کار میکردم...چه هوایه خوبی ...من دلم برای اون روزهام هم خیلی تنگ شده...یعنی یک روزی میشه دلم برای این روزهام هم تنگ شه ؟؟؟
میدونی دلم الان چی میخواد ؟ دلم میخواد یک جای کوهستانی که تا چشمت کار میکنه برف و برفه و پر از آدمهایی با لباس و کاپشنهای رنگی که دارن با هم برف بازی میکنند ، تا چشمت کار میکنه رنگهای مختلف شادی که روی برفها بازی نمیکنند انگار که در حال رقص اند و من در میان این جمعیت برف بازی میکنم و دوست دارم بدوم دنبال اون کاپشن قرمزپوشیده و گلوله های کوچیک برفیم رو به طرفش پرتاپ کنم تا بخنده و بخندیم و چه احساس خاص و زیبایی داره که نمیگذاره به چیز دیگه ای فکر کنیم..به فرداهای نامعلوم
از یک وبلاگی که نوشته هاش فوق العاده است یک مطلب رو اینجا میگذارم ، حیفه توآرشیوش خاک بخوره...چقدر قشنگ نوشته...میتونید حدس بزنید کدوم وبلاگه ؟ من لذت بردم از خوندنش...شما هم در این لذت من شریک باشین
اَن چیزها که وامیداردت باشی
..برای درک " بودنم" کافی است..نفس عمیقی بکشم....نفسم را حبس
کنم..چشمهایم را ببندم و برای یک لحظه ..به اَن چیزها ئی بیاندیشم که وامیداردم
باشم...
...به لحظه های زیبای زندگی شاید....خاطره ی اَن چیزها که تجربه کرده ام..و انگیزه
ی اَن چیزها که میخواهم تجربه کنم...به تشنگی ها و فرو نشاندن بعدش...به
بغضهای گره خورده در گلو و باریدن بعدش...به خواستن هاو رسیدن ها...به اَن چیزها
که دل بسته ام......
..اما هرگز هیچ چیز جز یک حضور انسانی برای من معنای بودن نبوده است....اینکه
"باشی" چون او هست و میخواهد که باشی...زیباترین و غریب ترین حسی است که
تا به امروز تجربه کرده ام....
دیده شدن....دوست داشته شدن...لمس شدن...ابعاد حجم ترا می سازند و تو در
این ابعاد شکل می گیری و فضا اشغال می کنی و " هستی"......و حالا که
هستی ..میتوانی با خیال راحت از بوی باران....ار اَفتاب یک روز برفی ...از مسافرت
در جاده ی چالوس...از موسیقی و شعر ....از مزه ی یک غذای خوشمزه...از دیدن
یک فیلم خوب.........لذت ببری..
حالا میتوانی تمام مسائل دنیا را به بحث بنشینی و به بودن چیزهائی که دلیلی برای
بودن ندارند بخندی.........نفسم با فشار بیرون میزند.....چشمهایم را باز میکنم...و می بینم که هنوز
"هستم" و بودن را درک میکنم........





<< Home

This page is powered by Blogger. Isn't yours?