Weblog Commenting and Trackback by HaloScan.com

Friday, June 29, 2007

 
بنزین سهمیه بندی شد ، وقتی از اخبار شنیدم خب ناراحت شدم و افسوس خوردم که روی نفت و گاز و انواع و اقسام معادن و امکانات و بهترین اقلیم ها خوابیدیم و برای رفع هر نیازطبیعی و اولیه مون باید انقدر مشقت و صف و تحقیر رو بپذیریم ،تا اینکه فرداش توی محیط کارم بهم گفتن اجناسی که خریدم بارگیری نمیشه ،چون بنزین سهمیه بندی شده !! آرامش توی این خاک واقعن معنایی هم داره؟
خاتمی آخرین بار که دانشگاه تهران رفت ،فحش شنید ،منم ازش ناراحت بودم به خاطر جریان کوی دانشگاه ولی گفت همین که الان این آزادی رو دارین که جلوی رییس جمهور بهش این شعار ها رو میدین حاصل عملکرد منه و بعداز من می فهمید چه خواهد شد ،راست میگفتی ،دارییم میبینیم
کافه ناصری این چند تا پست آخرش رو دوست دارم مخصوصن پست اجتماع بیش از یک نفر ممنوع

Thursday, June 21, 2007

 
anybody can loose one fight
هر کسی میتونه مبارزه رو ببازه
MILLION DOLLAR BABY
پریشب فیلمش رو دیدم،خوشم اومد،مبارزه و آدمهای مبارز رو دوست دارم ،الزامن مبارزه سرانجامش برد نیست ولی به نظرم همین که جسارتش رو داری و مبارزه میکنی ، پیروزی..فیلم رو توصیه میکنم حتمن ببینید
چهار تا اسکار برانزنده این فیلم هست و بازی نقش اول زن که به حق اسکار رو گرفته ، فوق العاده است
...
خوبی؟
خوبم ،با تو خوبم ،با تو خوب خواهم بود
جملات آغازین شعری از منصور ملکی ،معلم ادبیات دبیرستانم که توی مجله دبیرستان چاپ شده بود،به خاطرم مونده
فکر میکنی روزی بشه در جواب عزیزی که ازم بپرسه :خوبی؟جواب معلم ادبیات رو با تمام وجودم براش زمزمه کنم ،یافت می شود؟
آنم آرزوست
...
روزهای بدی است ،سعی میکنم کم نیارم ،طاقت بیارم و مبارزه کنم ،سعی میکنم مرد بمونم در جمع این همه نامرد و نامردمی که اطرافم هستن و حالم رو بهم میزنن ،اگه قرار باشه که برم از اینجاهم ، باید خیلی از خرابیها رو بسازم ..بعد
...
چشمهام میسوزند

Wednesday, June 13, 2007

 
این رو چند ساعت مونده به سفر ام چند روز قبل نوشتم ولی از بس که اینترنت اون شب سرعت پایینی داشت ثبت نشد ، دوست دارم دستش نزنم و همون جوری که بود بذارم
...

اصلاح کردم ، حمام رفتم ، بازم عازم سفر ام ،سفر کاری ،به نسبت سفر های قبلی استرسی ندارم و اشتیاقی ، الان چند ماهی میشه که وضعیت کاری خوبی ندارم ودر بین این مرحله کاری رفتم به آمریکا چون باید میرفتم وحالا بعد از بیش از پنج ماه دارم میرم سفر کاری که فاصله زمانی زیاد، نشان از بدی وضعیت کاریم میده ، وقتی تجارت شخصی داری و وقتی
می خوای خودت باشی بدون کمک بدون منت کسی ، همینطور هم باید بشه ، به هر حال این کاریه که با اینکه دارم محدودش میکنم تا به سمت کار شرکت و مهندسی برم ولی دوست دارم که حفظش کنم و فکر میکنم میتونم دو تا کار رو در کنار هم مدیریت کنم ..آرزو میکنم بشود
...
خاطره نویسی رو دوست دارم ولی باید حسش بیاد و اشتیاقش تو رو بکشه که در موردش بنویسی ، سفر امریکا برای من سفری فراموش نشدنی است که هر لحظه از اون برام پر از خاطره است ، از استرسی که توی اتوبوس فرودگاه مهر آباد گرفتم که موبایل رو برداشتم به علی زنگ زدم تا اومدنم رو فراموش نکرده باشه و بیاد دنبالم اونجا ،تا شب اولی که آرش بهمون ملحق شد و تا دیر وقت میخندیدیم ،میدونی هرجا میرم زیاد از این سفر نمیگم چون اونقدر که برای ما ها پر از خاطره و زیبایی است برای شنونده فکر میکنم نیست ،جایی است که
فکر میکنم کسی تانبینه نمیتونه تجسم و قضاوتش کنه .قبول داری حرفم رو ؟ ولی حتمن از خاطرات ام مینویسم ..حتمن..دلم تنگ خیلی آدم ها و جا های سفر است که دیدم و ندیدم

...
ارتباط های این روز هام با آدمها دوست داشتنی نیستن ، بهتر اینه که کمتر ارتباط بر قرار کنم ،آشفته ام ..(نگید که همیشه اینچنین ام ) که حقیقتی رو بر ملا میکنید ولی گذر خواهم کرد
سفر بهم آموخت

This page is powered by Blogger. Isn't yours?