Weblog Commenting and Trackback by HaloScan.com

Thursday, June 29, 2006

 

روز مبادا




وقتی تو نیستی
نه هست های ما
چونان که بایداند
نه باید ها

مثل همیشه آخر حرفم
و حرف آخرم را
با بغض می خورم
عمری است
لبخندهای لاغر خود را
در دل ذخیره میکنم
باشد برای روز مبادا

اما
در صفحه های تقویم
روزی به نام روز مبادا نیست
آن روز هر چه باشد
روزی شبیه دیروز
روزی شبیه فردا
روزی درست مثل همین روزهای ماست

اما کسی چه میداند
شاید
امروز نیز
روز مبادا باشد

وقتی تو نیستی
نه هست های ما
چونان که بایداند
نه باید ها

هر روز بی تو
روز مبادا است

امتحان تععین سطح زبان ، دکتر تغذیه و جام جهانی...موضوع هایی هستن که دوست دارم راجع بهشون بنویسم ولی حس و حال ام چیز دیگه ای
است الان ، شعر بالا رو از قیصر امین پور توی ماشین گوش می دادم تا اینکه پشت چراغ، شیشه ماشین رو پسری برام پاک کرد ، قیافه عجیبی
داشت ، شبیه من، شبیه تو ..یکی از خود ما بود انگار ، وقتی گفتم احتیاج به پاک کردن نداره ، با یک لبخند گفت فقط برای پدر و مادر پیرم صلوات
بفرست.. وقتی مبلغی رو بهش دادم.. گفت از ته دل راضی هستی ؟؟..نمیدونم چرا چهره اش و حرفش تو ذهنم مدام میچرخه


دلت گرفته... دل منم گرفته. بي تابي داري، منم دارم... يه جوري لالموني گرفتيم هردومون...»تکه ای ازفيلم سلطان

Friday, June 16, 2006

 

...


درست روز بازی ایران، باخبر شدم که مادر یکی از دوستان دوران دبیرستانم فوت کرده و همون روز قبل از بازی مجلس ختمشون
هستش ، به همراه یکی از دوستام رفتیم برای شرکت تو مجلس ختم ،توی مسجد ردیف جلو نشسته بودیم،چند دقیقه نگذشته بود که
دوستم بهم گفت : رضا فقط برگرد و یک نگاه به ردیف های پشت سرت بنداز، وقتی برگشتم چی میدیدم ؟یک ردیف آدمهایی که
میشناختمشون ولی ده سال بود که ندیده بودمشون ، اسم بعضی هاشون رو فراموش کرده بودم ولی میشناختم ، اونها همکلاسی هام
و یکی شون هم معلم ادبیات دوران دبیرستانم بودند ، حادثه تلخی که باعث تجدید دیدار یک عده دوست قدیمی شده بود ، با اینکه زمان
کمی تا شروع بازی مونده بود ، ولی بیرون مسجد دور هم جمع شدیم گپ زدیم ، شماره گرفتیم و خاطرات خوش اون دوران رو یاداوری
میکردیم ،خیلی حال کردم از دیدنشون مخصوصا از دیدار با معلم ادبیات که گفت الان توی موزه هنرهای معاصر کار میکنه
...
ایران باخت ، وقتی ابتدا بازی جمعیت توی ورزشگاه رو اعلام کردند که سی هزار مکزیکی در مقابل چهار هزار ایرانی ، تاسف
اول رو خوردم ، که تور آلمان پنج میلیون تومان ..چرا؟
مکزیک گل میزنه ، بعد ایران گل میزنه ، دریغ از پخش شادی تماشاگران دو تیم ..تاسف دوم
همراه با توهین به شعور بیننده
به این اسمها دقت کنید
رائول(اسپانیا)..رونالدو(برزیل)..ابراهیموویچ(سوئد)..همه تعویض شدند ، ولی آقای دائی ..ببخشید یادم نبود دائی خودشون سرمربی
هستند و ایوانکوویچ مترسگی بیش نیستند، بازم متاسفم
هزار تا تاسف دیگه میشه خورد نه به خاطر باخت تیم به خاطر مدیریت های شاهکاری که وجود داره
...
فکرش رو هم نمی کردم که وقتی به علی بگم ممکنه بشه چند روزی برم پیشش انقدر خوشحال شه ، خوشحالم که دوستانم
رو دارم با این مسافت های دورو اینکه در انتخاب هر دوی شما درست عمل کردم ، شاید مربوط به شانسم بوده و نه انتخابم
...

وبلاگ زن نوشت رو هم بستند...چقدر باید توی این پست، تاسف بخورم، این وبلاگ رو خیلی دوست داشتم
...
باز م تاسف...عکسهای اجتماع هفت تیر رو دیدید حتمن
...
ای خداوند
توکه به بنی آدم کرامت بخشیده ای
تو که امانت خاص خویش را بر دوش بنی آدم نهاده ای
تو که همه ی پیامبرانت را برای تعلیم کتاب و تحقیق عدالت مبعوث کرده ای
تو که عزت را از آن خود میخوانی واز آن پیامبران خود و ار آن انسانهایی که ایمان دارند
ما انسانیم
به تو و پیامبران تو ایمان داریم
آزادی و آگاهی و عدالت و عزت را از تو میخواهیم
ببخش که سخت محتاجیم

نیایش
دکتر علی شریعتی

Friday, June 09, 2006

 

شاید برای حادثه باید
گاهی
کمی عجیب تر از این باشم
چطور بنویسم که این روزها عجیب شده ، برام عجیب شده ، حسی در درونم انگار میگه همه چیز مطابق میل تو خواهد
بود ، احساس خوبی از یک حادثه خوب دارم ، چیزی بیش از یک حادثه شاید ، چقدر دارم مثبت فکر میکنم و این خیلی
خوبه یعنی رجعت به زندگی..عجیب تر از این هم خواهم شد
رسیدن به هر چیزی که بخواهی ...حتمن متفاوت خواهد بود از رسیدن آدمها بهم ..جنس هم نیستن در مورد وصال آدمها
پویندگی تمامی معنای زندگی نیست//بابا چقدر مثبت شدم من
نه.. از اثرات گرین کارد گرفتنم نیست به خدا ..اون که هنوز معلوم نیست باید مصاحبه برم ..نه حس و حالم ربطی به این
قضیه نداره ، ولی فکر کن.. سه تا هم خونه سمنان ، یک روز بتونن ..کجا ؟ سانفرانسیسکو باز دور هم جمع شن
داشته های ما
بر بال باورهای مان بسته است
جام جهانی فردا شروع میشه و حس ملی من هم در اوج خودش ، اصلن حال میکنم با هر ایرانی که هر جا هست قلبش
برای وطنش میتپه..همه ایرانی هستیم ، این حس یکی بودن تو زمان جام جهانی کاملن نمود پیدا میکنه ، دوستش دارم
آرزو میکنم ، بازیهای تیم ملی برامون غرور و سر بلندی بیاره

این هم یک شعر زیبا برای همراهی باحس و حال این روزهااز فریدون مشیری

ای کاش ، آدمی را همیشه ،در پهنه وجود
این گونه شوق دیدار
این سان نثار و ایثار
این تار و پود پاک
این مایه مهر بود

This page is powered by Blogger. Isn't yours?