Weblog Commenting and Trackback by HaloScan.com

Monday, October 31, 2005

 

خستگی و حساسیت

کلافگي، بي حوصلگي، احساس کوفتگي زياد تو بدنم...خستگي و خستگي، اينها وصف حال منه اين روزها نميدونم از ماه رمضان هستش که ديگه روزهاي آخرشه يا از اين روزمرگي و يکنواختي زندگيمه به هر حال هر چيه اين روزها احساس و حالم جالب نيست، چند تا موضوع هم بوده که دوست داشتم بنویسم ولی به خاطرهمین کرخی احوالم دستم به نوشتن نرفت، این روزها بیشتر وبلاگ ها رو میخونم و معمولا وقتی از یک مطلبی خوشم میاد کامنت های مربوطش رو هم میخونم و بالطبع از اونجا وارد وبلاگ های بعدی و بعدی میشم، اما یک نوع کامنتهایی که تقریبا تو پست کامنت بیشتر این وبلاگ ها هست این جمله یا مشابه این جمله است"وبلاگ قشنگ وپر باری دارید ، منت میگذارید یا لطف میکنید به کلبه کوچک من هم سر بزنید !" خیلی از این نوع کامنت ها بد م میاد،اصلا از هر چیزی که بوی گدایی بده بیزارم...شایدم من کمی حساسیتم زیادی شده

Saturday, October 22, 2005

 
بعد از2 ماه که از رفتن دوستي که تابستون امسال بعد از سه سال از کانادا اومده بود ايران و باعث شده بود تعدادي از دوستان چند ين بار دور هم جمع شيم ، ديروز غروب به خاطر تولد يکي از اين دوستان باز دور هم جمع شديم. افطار تو رستوران ، سنتي "هزار دستان "بوديم ، برام جالب بود که رستوران تقريبا پر بود ، شبه خيلي خوبي بود ، آرش جات خيلي خالي بو د . صبح جمعه رفتم میدان ونک تا یک عکس برای شرکت کردن تو لاتاری بگیرم که عکاسی ،جمعه بسته بود ، تو میدان چشمم خورد به ساختمان "فلاح" برای من و خیلی از همسن های من اونجایک جایه شناخته شده است ، اونجا دفتر شبکه پیام بود که کریدیت می خریدیم ، چه قدر زمان به سرعت می گذره...فردا دوباره میرم عکس بگیرم تا تو لاتاری اقامت امریکا شرکت کنم خدا رو چه دیدی شاید اسمم در اومد...فکرشو
بکن چه رویایی میشه اگه برنده شم

Thursday, October 13, 2005

 

گیلانه

چند روز قبل رفتم فيلم گيلانه سينما فلسطين ، سانس نه شب ، ده دقيقه قبل از شروع فيلم رسيدم ولي فکرش رو هم نميکردم پشت باجه ببينم نوشته باشند "بليط تمام شد" کمي که صبر کردم رزوي ها که نيومده بودن چند تا بليط دوباره فروختن و من هم رفتم فيلم و ديدم ، فيلم تو جشنواره امسال 40 دقيقه بوده به صورت يک اپيزود از سه اپيزود که براي اکران عمومي چند دقيقه بهش اضافه شده بود تا فيلم بلند بشه ، بطور دقيق هم همون سي دقيقه اول که اضافه شده بود ، نچسب بود ولي در ادامه خيلي خوب بود ، يک شاهکار بازيگري از خانم معتمد آريا بود به نظر من بهترين و زيبا ترين نقش سالهاي اخيرشون همين ننه گيلانه بود من که از ديدن فيلم پشيمون نشدم ، فيلم راجب دردها و مشکلات يک جانباز جنگ و نشون دادن فداکاري ها و سختيهاي مادر اين جانباز در نگهداري از پسرش فيلم خيلي صحنه هاي تاثير گذاري داره ، توصيه من اينکه فيلم رو حتمن ببينيد

Monday, October 10, 2005

 
پس پشت مردمکانت
فرياد کدام زنداني است
که آزادي را
به لبان برآماسيده
گل سرخي پرتاب مي کند
ورنه
اين ستاره بازی
حاشا
چيزي بهکار آفتاب نيست
نگاه از صداي تو ايمن ميشود
چه مومنانه نام مرا آواز مي کنی
نميدونم چرا قصد کردم شروع به نوشتن وبلاگ کنم ، شايد علتش اينکه دوستاي صميمي و خوبم هيچ کدوم پيشم نيستن و احساس تنهايي ميکنم به هر جهت مينويسم با اينکه ميدونم شايد مدتها تنها خواننده وبلاگ ام خودم باشم ! راستي اولين خواننده اين وبلاگ کي خواهد بود؟ اشعر زيباي بالا از شاعرمرحوم "شاملو" است ، نميدونم چرا ولي اين شعر رو خيلي دوست دارم اولين بار تو فيلم بانوي ارديبهشت شنيدم ،ياد روزهاي دست جمعي رفتن و فيلم ديدن بخير ، چه قدر براي اون روزهادلم تنگ شده

This page is powered by Blogger. Isn't yours?